آمار مطالب
آمار کاربران
کاربران آنلاین
آمار بازدید
مردی زیر باران از دهکده کوچکی می گذشت.
خانه ای دید که داشت می سوخت و مردی را دید که وسط شعله ها در اتاق
نشیمن نشسته بود
مسافر فریاد زد :
هی،خانه ات آتش گرفته است!
مرد جواب داد :
میدانم
مسافر گفت:
پس چرا بیرون نمی آیی؟
مرد گفت:
آخر بیرون باران می آید . مادرم همیشه می گفت اگر زیر باران بروی ، سینه
پهلو میکنی
زائوچی در مورد این داستان می گوید :
خردمند کسی است که وقتی مجبور شود بتواند موقعیتش را ترک کند
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 113 صفحه بعد
عضو شوید
عضویت سریع